عشقی میان گرد و غبار
? مردی برای رفتن به محل کار، وارد اتاقش شد تا کلیدهایش را بردارد. #گردوغبار زیادی روی میز و صفحه تلویزیون دید! به آرامی خارج شد و به همسرش گفت: #دلبندم، کلیدهایم را از روی میز بیاور! زن وارد شد تا کلیدها را بیاورد؛ دید همسرش با #انگشتانش وسط غبارهای روی میز نوشته “یادت باشه خیلی دوستت دارم” و خواست از اتاق خارج شود، صفحه #تلویزیون را دید که میان گردوغبار آن نوشته شده بود: “امشب شام مهمون من” ? زن از اتاق خارج شد و کلید را به همسرش داد و به رویش #لبخند زد؛ انگار خبر میداد که نامهاش به او رسیده است. ? این همان همسر #عاقلی است که اگر در زندگی مشکلی هم بود، مشکل را از ناراحتی و عصبانیت به #نشاط و لبخند تبدیل میکند!
آخرین نظرات