شعری که اشک علامه را درآورد!
روزى در محضر مرحوم علّامه طباطبائى بوديم كه يكى از دوستان حاضر در آن جلسه، اين بيت عارف شيراز را زمزمه كرد:
كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش
كى روى ره ز كه پرسى چه كنى چون باشى؟
يكباره مرحوم علّامه، دست در مقابل صورت گرفت و سخت گريست و در حالى كه شانههايش به شدت تكان مىخورد، با خود زمزمه فرمود:
«كى روى؟ ره ز كه پرسى؟ چه كنى؟ چون باشى؟»
گويا آن كس كه در بيابان از كاروان بازمانده و راه نمىداند، خود او است.
آن گريه قلب حضار را چنان به آتش كشيد كه هرگز شعله آن در جانشان به سردى نمىگرايد.
? شهود و شناخت، آیتالله ممدوحی، ج1، ص604.
آخرین نظرات