شعر فاطمیه
رخ مپوشان ز من و فرصت دیدارمگیر
ماه رخسار علی! دست به رخسار مگیر
تو بر این سوخته گلزار، صفا می بخشی
همه ی عشق و صفا را تو ز گلزار مگیر
تو ره اینگونه مرو، سرو خرامان علی!
پیش چشمان علی،دست به دیوار مگیر
گل صد برگ علی، آرزوی مرگ مکن
دست خود را به سوی خالق دادار مگیر
زانوی غم به بغل داشتنم دیدنی است
لحظه ای چشم ز دیدار من، ای یار!مگیر
همه شب تا به سحرگاه پرستار توام
تو به جان کندن خود جان پرستار مگیر
آخرین نظرات