✍روزی اسب پیرمردی فرار کرد، مردم گفتند: چقدر بدشانسی! پیر مرد گفت : ازکجا معلوم فردا اسب پیر مرد با چند اسب وحشی برگشت مردم گفتند: چقدر خوش شانسی! پیرمرد گفت: از کجا معلوم. پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها افتاد و پایش شکست. مردم گفتند: چقدر بدشانسی! پیرمرد گفت از کجا معلوم! فردایش از شهر آمدند و تمام مردهای جوان را به جنگ بردند به جز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود. مردم گفتند : چقدر خوش شانسی! پیرمرد گفت : از کجا معلوم! ?زندگی پر از خوش شانسی ها و بدشانسی های ظاهری است، شاید بدترین بدشانسی های امروزتان مقدمه خوش شانسی های فردایتان باشد. از کجا معلوم؟!
✍ شیطان از مأموریت که برگشت،خوشحال بود! سربازش پرسید: گمراه ڪردن این شیعیان چه فایده ای دارد؟ ابلیس جواب داد: امام اینها ڪه بیاید، روزگار ما سیاه خواهد شد؛ اینها که گناه می ڪنند، امامشان دیرتر می آید… ?امام زمان (عج): اگر شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد در راه ایفای پیمانے ک بر دوش دارند، همدل می شدند، ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمےافتاد، و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان می گشـت ? بحارالانوار.ج۵۳.ص۱۷۷
آخرین نظرات