#السلام_علی_المعذب #فی_قعر_السجُون?
ای امامی که بابِ حاجاتی “ای که سر تا به پا کراماتی” “تو که پاکی و مثلِ بارانی” کی سزاوارِ این جنایاتی مبتلایی و فارغ از تقصیر” “دست و پای تو بسته در زنجیر” از جفاهای آن ستم پیشه نه تو را چاره نه تو را تدبیر کس مَپرسید از حالِ زارِ تو غربتِ اشکِ انتظارِ تو چشمِ تو بر در وقتِ جان دادن تا رضا آید در کنارِ تو روضه هایت بس داغ و جانسوز است جانِ تو بیزار از شب و روز است همدمی غیر از آه و ماتم نیست دردِ تو کمتر از محرّم نیست جسمِ گلبرگت لاغر و بی جان شد زمینگیرِ گوشه ی زندان ای گرفتارِ رنج و محنت ها در شرر، جانت از تبِ سوزان زخمِ خون هر جای تنت کاری چشمه های خون از بدن جاری ای شکیباتر از غمِ ایّوب روزگارِ تو رنج و بیزاری
آخرین نظرات